خواهرم می گه به دانشگاه آلرژی پیدا کردی :دی  از وقتی رسیدم تا حالا (حدود ۴ ساعت) خوابیدم.به نسیم می گم بیا فشارم رو بگیر ، می گه نه عزیزم من می دونم چی شده.از بس نرفتی دانشگاه عادت نداری که سر کلاسا بشینی .اینقدر سر به سرم گذاشت به جبران دیشب...خوب حقمه دیگه.  
عزیزترین دوستم امروز رفت مسافرت.خیلی دلم براش تنگ شده.تا وقتی که برگرده هر روز می خوام براش دو تا میل بدم.آخه معمولا روزی دوبار با هم حرف می زدیم.دعا کنید زود برگرده.

دلم گرفته  ، دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو که روی شاخه نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند
و فکر می کنم که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد...

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:17 ب.ظ

سلام مرسی ازوبلاگ خوشکلت
امیدوارم به ارزویت برسی ودر زندگی ات موفق باشی

سلام عزیزم
ممنون که به من سر می زنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد